متن های خاص زیبا عاشقانه

سخنان ومتن های زیبا خاص وعاشقانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات» ثبت شده است

دلتنگی

زمان بوقت دلتنگی

دلتنگی

 

الان که دارم یادداشت مینویسم خیلی اعصابم خورده با دلبرجان بحثم شده بحث پیامکی
البته ترجیحش میدم به بحث تلفنی چون اون موقع مثل یه سنگ بی احساس حرف میزنه
ولی الان...
کاری ندارم مقصر کیه مهم اینه که یه وقتایی رفتارامون با اونچه واقعا تودلمونه فرق داره 
مثلا دلم تنگ میشه و اون به شدت تو شرایط بحرانیه 
البته که خبر نداره بحران زندگی من خیلی خیلی بیشتر از اونه اما قطعا یه چیزایی برای یه مرد خیلی سنگینه 
مثل بیکار شدن ورو هوا بودن کسب وکارش!
اما به نظر من هرکسی یه نفر باید تو زندگیش ،آرامش قلبش باشه پناهش باشه که وسط مشکلات زندگیش به اون پناه ببره حتی اگر قراره حرفی نزنه سرشو بزاره روی پای اونو بگه چقدر خوبه دارمتheart
الان چند وقته این حس را بهم نمیده تازه حس میکنم دوری میکنه میدونم مشکلاتشو ... دارم فکر میکنم چطوری به هردومون برای رد شدن از این بحران کمک کنم اما...
گاهی میگم بسه دیگه تا کی میخوای تا ازت نخواستن خودتو بندازی وسط ، بزار ازت خواسته بشه
شاید چون حس میکنم نقشم تو زندگیش پر رنگ نیست با اینکه اون اینو قبول نداره!
اما لابه لای این اتفاقا واین روزا چیزی که نمیشه ازش رد شد دوست داشتنیه که بینمون هست ونمیشه انکارش کرد
اعصابم خورده ونمیتونم حرفی بهش بزنم پیاماشو بی جواب گذاشتم چون ترجیح میدم تو اعصاب خوردی بحثو ادامه ندم که همو بیشتر از این ناراحت نکنیم.
الان خوشحالم که این وبلاگ را گذاشتم حداقل وقتی حس میکنی کسی رو نداری که به حرفهات گوش کنه اینجا میتونی بنویسی و آروم بشی...

رها شمس
 

۲۶ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رها شمس

آرزوهات چی بودن

آرزوهات چی بودن؟!

 

 تا حالا فکرکردی به آرزوهای گذشته ات؟

     الان دارم به این فکرمیکنم آرزوی سال پیش من چی بوده یا 10 سال پیشم؟اینکه تا حالا برای آرزوهام کاری انجام دادم؟یا اینکه اونقدر غیرواقعی وغیر عقلانی بوده که فقط در حد رویا وآرزو مونده؟

surpriseاین سوالو از خودت بپرس واسه خودت وقت بزار وآرزوهات را از وقتی خودت را شناختی بنویس...

یادمه تو دبیرستان آرزوم بود رانندگی یاد بگیرم تو رویام خودمو سوار ماشینی که دوست دارم تصور میکردم یه اپل کورسای آلبالویی البته اون موقع ها اصلا پولشو نداشتم ولی یادمه یه دوست داشتم تو دبیرستان وضعش خوب بود واهی بدون گواهینامه می نشست پشت ماشین باباش ومن که اون موقع ماشین نداشتیم فقط رویای داشتن ماشین ورانندگی را تو سرم داشتم تا اینکه سال 84 بود رفتم سراغش با خواهرم بودیم اونقدر حین تمرین سربه هوا وهرهر و کرکر کردیم که اخرسر اولین امتحان رانندگی را رد شدیم اصلا انگار نتیجه مهم نبودسرگرمی بود مامانم چقدر از خنگی وبی عرضگی ما حرص میخورد .

اما خوب بالاخره گواهیناممو گرفتم بعد چندسال رفتم دوباره کلاس واولین آزمون قبول شدم واون موقع تنها کسی که مثل همیشه کنارم بود مامانم بود ناگفته نماند که توی تمرین چقدر اخم کرد بهم چقدر تیکه بارم میکرد...

ولی اون موقع من تقریبا 10سال بعد از آرزوهام تونستم به چیزی که میخوام برسم

دیر بود ولی شد.

من دوتا آرزو داشتم رانندگی یاد بگیرم و یه اپل کورسای البالویی داشته باشم

رانندگی را بعد 10 سال یاد گرفتم واپل کورسای آلبالویی...هیچوقت نداشتم ونتونستم بگیرم

اول اینکه اونقدر پول نداشتیم دوم اینکه من کار پردرآمد نداشتم اصلا کار نداشتم sadومشغول تحصیل بودم وبعد هم که رفتم سرکار،هم مدل ماشینها تغییر کرد وسلیقه منم عوض شد واز همه مهمترحقوق من ناچیز...crying

اونجا باید یاد میگرفتم برم دنبال کار پولساز باید یاد میگرفتم رویاهامو دنبال کنم 

اما چندتا محدودیت داشتم مادری که خیلی بخاطر ما میترسید ونمیزاشت خیلی کارهارا انجام بدیم وفقط میگفت درس بخون ومهمتر اینکه اعتماد بنفسی نداشتم اگرم داشتم کاذب بود و کلا هدف نداشتم!!!

حرفهام زیاد شد ولی میخوام بگم تصمیم گرفتم امروز برم آرزوهام را بنویسم وببینم کدومشو دنبال کردم کدوم را نه کدوم را بدست آوردم کدوم را نه  ودلیل هرکدوم چی بوده؟

آرزو

                   رهاشمس

۲۶ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رها شمس